اين متن را با هم بخوانيم. خيلي
وقت نميگيرد.«فرزند عزيزم، آن زمان كه مرا پير و از كار افتاده يافتي،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهايم را كثيف كردم يا نتوانستم لباسهايم را
بپوشم، اگر صحبتهايم تكراري و خستهكننده بود، صبورباش و دركم كن.
به ياد بياور وقتي تو كوچك بودي، من مجبور ميشدم روزي چندبار لباسهايت را عوض كنم.
براي سرگرمي يا خواباندنت مجبور ميشدم بارها و بارها داستاني را برايت تعريف كنم...
فرزند عزيزم، وقتي
نميخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نكن. وقتي بيخبر از پيشرفتهاي
دنياي امروز سوالاتي ميپرسم، با تمسخر به من نگاه نكن.وقتي براي اداي
كلمات يا مطلبي حافظهام ياري نميكند، فرصت بده و عصباني نشو.وقتي پاهايم
توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده... همانگونه كه تو اولين
قدمهايت را كنار من برميداشتي....
از اينكه در كنار تو
مزاحمت هستم، خسته و عصباني نشو. ياريم كن. همانگونه كه سالها پيش من
ياريت كردم.كمك كن تا با نيرو و شكيبايي تو اين راه را به پايان برسانم.
فرزند دلبندم، دوستت دارم.»
اين جملهها دلنوشتههاي
يك مادر است كه امكانات ارتباطي دنياي امروز آن را به من و شما رسانده.من
هم مثل شما نميدانم چه كسي و در چه زماني اين مطلب را نوشته اما اينها هيچ
كدام مهم نيست. مهم آن چيزي است كه اين كلمهها و جملهها به من و شما
منتقل ميكند.
مهم آن است كه من و شما
چقدر با خواندن اين عبارتها به فكر فرو ميرويم و چقدر به خودمان، به مادر
يا پدرمان و رفتارمان با آنها فكر ميكنيم.
مهم اين است كه بدانيم شرايط دنياي ماشيني امروز،
بهانه خوبي براي ماشيني شدن آدمها نيست.مهم اين است كه يادمان نرود ما
انسانيم و هميشه بايد رفتاري انساني داشته باشيم